یک شب ،یک شام ، یک تجربه
یک شب ،یک شام ، یک تجربه
بعد از چند دهه زندگی در این تهران پر از دود و شلوغی و ترافیک و ........... دیشب یک تجربه تازه به تجربیات تلخ و شیرین زندگی افزوده شد. تولد یکی از اعضای خانواده بود بانی مجلس برای اینکه دیگران را ذوق زده (به اصطلاح ینگه دنیایی ها سورپرایز) کند مقصد و محل میهمانی را به هیچ کس نگفته بود. ما هم به سمت جنوب غرب تهران حرکت کردیم .درجایی بقول نظامی ها نقطه الحاق به هم دست دادیم و با چهار خودرو بدنبال میزبان به سمت نقطه نا معلوم حرکت کردیم و پس از طی چند خیابان اصلی و فرعی به محوطه باز محل مورد نظر رسیدیم و پس از پارک خودروها با آسانسور به طبقه پنجم محل مورد نظر هدایت شدیم .
فضای جدید
همه چیزاین محیط برای من که برای اولین بار به آنجا 1 به دلیل می رفتم تازگی داشت و بنوعی احساس غریبی می کردم و راحت نبودم . چند بار که برای غذا خوردن به جاهای دیگر رفته بودم این احساس را نداشتم . مثلا چند باری به جگرکی های میدان بهمن رفته بودم ، در آنجا آنقدر احساس صمیمیت داشتم که علیرغم فضای تنگ و نا مناسب از نظر نشستن ، تکه های جگر و خوؤک را با حوصله تمام می جویدم و تا می شد غذا خوردن را طول می دادم تا آنجا بیشتر باشیم. ولی اینجا اگرچه از هر نظر تازگی داشت ، راحت نبودم ودوست داشتم هر چه زودتر محیط نامأنوس آنجا را ترک کنم. از زن و مرد با رویی گشاده و تبسم بر لب به میهمانان خوش آمد گفته و آنان را به سر میز هایی که قبلا رزرو شده بود راهنمایی می کردند. وسط سالن یک میز طولانی مملو از ظرف های پر از انواع و اقسام سوپ ،سالاد ، ترشیجات، ژله جات ،سبزیجات و ......... که میهمانان باید بصورت سلف سرویسی از خودشان پذیرایی می کردند.
پرخوری تا حد امکان
من که ناراحتی معده دارم ابتدا از رفتن به طرف آن میز که ظاهرا اردو هم نامیده می شود خود داری کردم ولی میزبان پس از اینکه همه را به سمت میز مذکور هدایت کرد سراغ من آمد و گفت : امشب از پرهیز و رژیم غذایی و این چیزها خبری نیست . اینجا چه بخوری و چه نخوری قبلا پولش را حساب کردند بنا براین اگر نخوری از کیسه شما و جیب من رفته و ضرر می کنیم . انشاءلله که طوری نمی شود امشب تا می توانید بخورید.
من هم وقتی دیدم وضع اینجوریه رفتم جلو و مثل ندید بدیدها یک بشقاب پر کردم و مثل بقیه مشغول خوردن شدم حالا نخور کی بخور. ولی خوب نگران غذا هم بودم اگر غذا هم مثل همین پیش غذا باشه یعنی چه بخوریم چه نخوریم پولش را بگیرند تکلیف چیست؟! مخصوصا وقتی صورت یا منوی غذا ها را دیدم ارزان ترینش 30 هزار تومان برای هر نفر بود. میزبان هم که پول داده بود دوست داشت میهمانان تا می توانند از این خوان نعمت بهره مند شوند برای همین، وقتی دید دیگر کسی یرای رفتن به سمت میز رغبتی ندارد خودش دست بکار شد درچند نوبت تا می توانست چند بشقاب از خوردنی ها پر کرد و آورد و با اصرار از همه می خواست که بخورند. به میزبان گفتم این همه اصرار برای پیش غذا فکر جا برای غذای اصلی نیستی . اگر نتوانیم بخوریم چه می شود؟
کارمندان گدا گشنه چند روز آینده خیالتان از بابت ناهار راحت باشد
میزبان گفت با خیال راحت بخورید اگر نتوانستیم غذا را بخوریم با ظرف های یکبار مصرف می توانیم آنها را ببریم. به هرحال تا می توانستیم پر خوری کردیم بدون هیچ ملاحظه ای، در آخر هم میزبان درحالی که چندین ظرف یکبار مصرف غذا را در دست داشت آمد و گفت : کارمندان گدا گشنه چند روز آینده خیالتان از بابت ناهار راحت باشید.در نتیجه بیشتر غذای اصلی ماند حتی باقیمانده آن بخش از سالادها و پیش غذاها که روی میزهامانده بود ، با خود بردیم .میزبان
موقع حساب و کتاب ، میزبان نگذاشت ما نزدیک صندوق برویم ولی بعدا متوجه شدم شام آن شب برای هر نفر حدود 50 هزاررتومان و برای 11نفر 550 هزار تومان تمام شده است.
نگاهی به میزهای اطراف حکایت از آن داشت که بیشتر میز ها از قبل رزرو شده و هر میز به مناسبتی اراسته شده است .مناسبت یک میهمانی تولد مادر بزرگ بود . دیگری فارغ التحصیلی یک جوان ، دیگری فارغ شدن یک مادر از بارداری، دیگری شیرینی بمناسبت خرید خانه و بالاخره یکی هم جشن آشتی کنان دو خانواده.........
بیایید شادی هایمان را تقسیم کنیم
راستش را بخواهید نفس این میهمانی ها خوب و پسندیده است ولی وقتی بیاد می آورم که در همین نزدیکی ها خانواده های بسیاری یافت می شود که در طول سال، خوردن یک وعده غذای بیرون- آنهم در یک سالن غذاخوری متوسط و حتی پایین که هزینه یک وعده غذای 11 نفر به اندازه هزینه یک نفر مورد قبلی نمی شود- برای آنان مانند یک آرزوی بزرگ دست نیا فتنی است، همه شیرینی های آن مهمانی ها برایم به تلخی می گراید و تجربه ای می شود که هرگز نمی خواهم تکرار شود.
ایکاش می شد خیرین این جامعه برای این گونه خاانواده ها طوری برنامه ریزی می کردند که امکان یک بارحضور اینگونه خانوادهها در یک چنین مهمانی ها ولو در یک جای معمولی به عنوان یک تجربه نوین فراهم شود.
علاوه بر خیرین ،شهرداری ها ، بهزیستی، کمیته امداد و.......می توانند در این زمینه برنامه ریزی کنند و رد طول یک سال خاطرات خوش با هم بودن اینگونه را هم تجربه کنند.
مؤسسات مالی و اعتباری و بانک ها پیشقدم شوند
در این میان، مؤسسات مالی و اعتباری ،صندوق های قرض الحسنه و بانک های دولتی و خصوصی که از اندوخته های کم دیگران سودهای آنچنانی کسب می کنند و هر سال وهر ماه و هر روز و هر ساعت به دارایی و اندوخته های سرمایه ای آنها افزوده می شود و اینها برای ایجاد انگیزه در کارکنان خود به بهانه های مختلف وجوهی را تقسیم می کنند 2آیا به عنوان یک سیاست تشویقی نمی توانند طوری برنامه ریزی کنند که در طول سال بخشی از سود بدست آورده را به فراهم نمودن زمینه برگزاری میهمانی های گروهی تخصیص دهند.
لذت پایدار
غذا خوردن آنهم از سفره ای رنگین که وصف شد( اگر چه برای عده ای عادی باشد) لذت بخش باشد لذت آن مقطعی بوده و تا مرحله بلع غذا ختم می شود ولی فراهم نمودن این فرصت برای دیگران و هم سفره شدن با آنان یا اینکه بصورت ناشناس اینگونه امکانات را فراهم نمودن لذتی دارد که باقی و ماندگار است و انسان را در یادهای این دنیا و بهشت های آن دنیا جاودانه می سازد تجربه ای متفاوت از آنچه که آمد و تجربه ای که معتاد شدن به آن مقدس ترین اعتیاد هاست. یک بار تجربه کنید.
- 1. برای اینکه محل مورد نظر تبلیغ نشود از ذکر نام آن معذورم.
- 2. یکی از رزمندگان دفاع مقدس که هم در اوجگیری جریان انقلاب اسلامی حضور مؤثر داشته و هم بیشتر اوقات دوره هشت ساله دفاع مقدس را در جبهه دفاع کرده است می گفت : سختی های انقلاب را ما کشیدیم بمناسبت فرا رسیدن 22بهمن هر سال 22روز حقوق و مزایا به کارکنان بانک ها می دهند جنگ را ما کردیم ،بمناسبت هفته دفاع مقدس یک ماه حقوق و مزایا به کارکنان بانک ها پرداخت می شود .آنوقت برای ما رزمندگان در سالهای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ویا پایان دفاع مقدس، یک بسته شکلات می دادند که چند سالی است آنرا هم ترک کرده اند.